آنچه در این مقاله میخوانید
داستان امروزمون برمیگرده به یک سال پیش، همون موقع که من اصلاً نمیدونستم رامتینایی. وجود داره یا نه! چه برسه به این که بخواد همسرو یارو رفیق و همدمم بشه. بیچاره با چه اوضاعی هم دستوپنجه نرم کرد. نه از سمت خودش ها، بلکه من ناخواسته کلی اذیتش کردم یه جوری که هنوزم داستان سینی چای و زخم پاش یادآور اونروزاست و هروقت میبینیمش هم کلی میخندیم و هم ازش خجالت میکشم.
البته که اون موقع اصلاً نخندیدیم؛ ولی خب از همون موقعها خودش و به من ثابت کرد و با کاراش بهم نشون داد منو چقد دوست داره. فکر کنم براتون سؤال شد که اصلاً چی شده! رامتین الان همسرمه یا نه! اصلاً بزارید بگم کجا دیدمشو چی شد که ما یه دل نه صد دل عاشق هم شدیم.
جونم براتون بگه که ما تو یه محله قدیمی داخل تهران زندگی میکردیم. خب اینجا همه همدیگه رو میشناسن وخوبیش اینه که یه جا کمک بخوای، کلی همسایه هست که به دادت برسه. البته اینجور محلهها، یه سری بدیهایی هم داره که حالا در ادامه میگم خدمتتون.
چند وقتی بود که یه مغازه جدید لوازم خانه تو محلمون باز شده بود که دکورش کلی سینی خوشگل داشت و من همیشه از بیرون دکور سینیهای قشنگشو میدیدم، یه بار دلو زدم به دریا و رفتم تو مغازش دیدم بهبه! به چشم برادری، یه آقا پسر جوون و خوشقدوبالا اون پشت و ایستاده.
داستان آشنایی با رامتین و سینی چای
حالا منو میگی اصلاً یادم رفت چی میخواستم و اصلاً چرا اونجام: فروشنده گفت بفرمایید خانم در خدمتم، با کلی مکث گفتم: قیمت اون سینی چای که تو ویترین گذاشتین و میخواستم بدونم. با خنده گفت خانم ویترین من همش سینی چای داره، از کدوم خوشتون اومده گفتم همون که کلی پرندههای رنگیرنگی داره. رفت آورد و گفت اینم سینی طرح پرنده مدل BARBAR ایکیا خدمت شما. انقد سینی چای از نزدیک قشنگتر بود که آقای فروشنده خوشتیپ و یادم رفت. پرسیدم جنسش چیه؟ چقد خوبه.
گفت: جنس این سینی چای از لمینت ملامینه شده است هم سبکه، هم خیلی راحت. با یه دستمال تمیز میشه. پولشو حساب کردم و اومدم بیرون و تو دلم کلی خوشحالی موج میزد از خریدی که کرده بودم.
شمام مثل من با یه خریدکردن ساده، مدتها خوشحالید؟
اون روز رفتم خونه و به مامان سینی رو نشون دادم انقد خوشش اومد که سینی رو ازم گرفت و گفت برو برای خودت یکی دیگه بخر. منم خیلی سریع قبول کردم؛ چون می تونستم یه بار دیگه آقای فروشنده خوشگل و خوشتیپ رو که دلمو برده بود رو ببینم.
چند روز بعد با مهسا دوستم قرار داشتم و اتفاقی از جلو فروشگاه راهراه مارکت رد شدیم. راهراه مارکت اسم فروشگاه اون آقا خوشگله بود. همون مغازه که سینی رو خریده بودم. دوتایی با مهسا رفتیم تو فروشگاه و این بار دوتا سینی برداشتم. آخه راستش قبل از اون سینی که عکس پرنده روش داشت، چشمم سینی سرو رو گرفته بود. سینی سرو ایکیا FULLSPÄCKAD که مدتها بود دلم میخواست داشته باشم رو با یه سینی که خطای راهراه آبی سبز داشت و اگه اشتباه نکنم اسمش سینی چای راه راه ایکیا HAJMAL بود، همه رو با هم خریدم. هی سینی میخریدم هی به آقای فروشنده نگاه میکردم.
به فروشنده گفتم سینی هارو برام آورد همین جوری داشتم نگاهشون میکردم که یهو مهسا در گوشم گفت پسره رو نگاه کن، ازت چشم بر نداشته فک کنم ازت خوشش اومده.
بهانه سینی چای و خواستگاری
هیچی دیگه اونجا فهمیدم که دل به دل راه داره یعنی چی. وای خدای من! اونم از من خوشش اومده. مهسا که اینو گفت من دستپاچه شدم و به فروشنده گفتم کارتم و جا گذاشتم یه روز دیگه میرسم خدمتتون خرید. اصرار، اصرار که ببرید بعداً حساب میکنیم شما که غریبه نیستید. از اون اصرار و از من انکار. یهو با تعجب گفتم: غریبه نیستیم؟! گفت نه ما همسایههای قدیمی هستیم. قدیما از اینجا نقلمکان کردیم، ولی چون اینجا خاطره زیاد داشتم، دوست داشتم مغازمو همین محل برپا کنم.
اینجا همون قسمت بد بودن محلههای قدیمه که بهتون گفتم همه هم دیگه رو میشناسن.
هیچی دیگه و ایستادیم به حرفزدن و کلی نشونه دادن که فامیلیشون اینه و قبلاً تو کدوم کوچه بودن و… یهو به خودمون اومدیم دیدیم کلی ساعت داریم صحبت میکنیم. دیگه دیرم شده بود عذرخواهی کردیم و من ۲ تا سینی رو برداشتم خواستم برم که مهسا هم گفت: آقا من خیلی نمیتونم هزینه کنم شما سینی دارید که زیر ۱۰۰ تومن باشه؟ رامتین رفت و سینی ایکیا TILLGANG و آورد گفت اینم سینی باکیفیت از جنس پلاستیک خدمت شما که بهراحتی میتونین داخل ماشین ظرفشویی بشورین.
مهسا کلی خوشحال شد. از فروشنده خداحافظی کردیم و با مهسا برگشتیم خونه. آشنایی من و آقای فروشنده یا همون رامتین از اونجا شروع شد. دیگه طوری شده بود که از جلوی مغازه راهراه مارکت رد میشدم رامتین بهم سلام میکرد و هر از گاهی منو میکشید داخل و یه سینی به من کادو میداد چون میدونست عاشق سینی ام. اگه نخوام بهتون دروغ بگم بعضی وقتا هم از دستش فرار میکردم 🙂 ولی از حق نگذریم کلی سینی های خوشگل داره تو فروشگاهاش. آخرین سینی که خریدم همون سفید صورتیه بود که خیلیام کمرنگ طرحش. شما هم اگه خواستین برید بخرید اسمش سینی ایکیا SMMARFLADER روش طرح برگ و درختای خیلی مینیماله
اینو دیگه قایمش کردم که دست کسی بهش نرسه:) یکی از همین روز ها بود که مهسا اومد بهم گفت مبارکه. منم از همه جا بی خبر گفتم چی؟ کی مبارکه گفت یعنی نمیدونی؟ گفتم چیو نمیدونم گفت بابااا آقای دلبر خوشتیپ دیگه. میخواد بیاد خاستگاری. من از تعجب چشمام ۴ تا شد و باورم نمیشد که چجوری مهسا خبر داره من نه. رفتم خونه و فهمیدم بله خبر درسته. یه حس عجیبی داشتم نمیدونستم خوشحالم باشم یا ناراحت تازه استرس هم داشتم. بابا رفته بود سفر و این جریان خواستگاری یکم طول کشید در این حین من سعی میکردم خیلی مسیرم به مغازه راه راه مارکت نخوره راستش نمیدونستم باید چه عکس العملی داشته باشم یکمم خجالت میکشیدم.
سینی چای خواستگاری
مامانم گفت یه سینی طلایی میخوام واسه روز خواستگاری که مجلسی باشه و شیک. من که نمی تونستم برم فروشگاه راهراه، با کلی تلاش مهسا رو راضی کردم بره ببینه راهراه مارکت سینی طلایی داره یا نه؟ خدا رو شکر داشت. مهسا اومد دیدم با ۲ تا سینی اومده یدونه سینی چای استیل طلایی GLATTIS و یه دونه چوبی که جفتشم برای مهمونی مناسب بود. طلاییه خیلی رسمی و خوشگل بود اصلاً نگاش میکردی برق میزد یه رنگ برنجی خوشگل که وقتی مامان دید عاشقش شد؛ ولی بهم گفت یکم گرون خریدی؛ اما زیباست البته ایکیا بودنش رو هم نباید فراموش میکرد.
اون یکیام مهسا برای خونه دوستش که تازه ازدواج کرده بود کادو گرفته بود. من تا الان همه سینیهایی که خوشم میومد سینی بدون دسته بود.
اما این یکی سینی دستهدار بود و چوبی. به نسبت چوبی بودنش قیمتش مناسب بود و البته وزنشم نسبت به سینیهای من بیشتر بود من خیلی نمیتونم چیز سنگین دستم بگیرم مچم ضعیفه. اما سینی ایکیا SKALA که مهسا خرید واقعاً جذاب بود. بالاخره روز خواستگاری رسید و من خودنمایی خودمو شروع کردم. خب بهتره به من بخندین و به حال رامتین گریه کنید؛ چون هول شدن من که یه امر کاملاً طبیعیه ولی خب افتادن سینی چای روی پای آقای داماد چی؟!
اما خب تقصیر من نبود من یکم هول شدم بعد رامتین که چاییشو برداشت تعادل سینی به هم خورد و سینی به سمت رامتین کج شد. بیچاره خیلی بد سوخت و چون نشد سریع لباسش و عوض کنه بیشتر باعث سوختنش شد و جاش روی پاش هنوزم که هنوزه مونده و هر دفعه نگاه میکنیم کلی میخندیم یاد اون دوران میافتیم. همیشه بهش میگم انقد به من سینی کادو دادی که نوه نتیجه هامونم سینی دارن و لازم نیست سینی بخرن.
خرید اینترنتی سینی ایکیا
خب اگر بخوام از تجربه خودم در خرید اینهمه سینی چای بگم تا شما هم مثل من الکی هزینه نکنین و سینی زود خراب نشه باید بگم که سینی چای ایکیا هم از نظر قیمتی مقرونبهصرفه هستن هم ماندگاری بالا داره و به این زودیها خراب نمیشه تازه تنوع محصولات و رنگبندی بالایی هم داره. از طرفی منو رامتین که ازدواج کردیم جدا از مغازه یه سایت هم زدیم به اسم فروشگاه اینترنتی راهراه مارکت که رامتین بتونه زمان بیشتری رو خونه باشه تا از خونه هم لوازمشو بفروشه. جدا از سینی چای ما کلی لوازم آشپزخانه از برند ایکیا هم وارد کردیم و شما فقط کافیه روی لینک بزنید و کلی محصول اورجینال تهیه کنید.